جوهر انسان های بازیافتی



توی ماشین بودم با دو تا کس خله دیگه-کنار خیابون-حدود ساعت ده شب,فکر کنم تابستون بود وکه که پزون...پارک کردم, هوا ملو بود...نه, ملو نه, مملو بود,مملو از عقده,مملو از خراش آسفالت, مملو از فحش ناموس و بخار,بخار تند بنزین...جای گرم کون دوست دختر برادر هنوز سرد نشده بود که بوی سرد آرایشش خورد تو دماغم...اون دوتا احمق عقب بودند و او با مهارتی نشست کنارم که انگار صد سال با هم روی هم  می نشستیم...نفهمیدم چی شد...ما سه تا ساکت بودیم, یکم تخمامون منغبض شده بود بالا...ترسیده بودیم...دو حالت داشت یا لا پاش دو تا تخم داشت, یا واقعا مرد بود, یا واقعا زن بود و زنانگیش را گذاشته بود حراج...نمی دونم چرا همیشه دو حالت های من سه حالت می شه و یکی از یکی دیگه کس شعر تر...گفت شماره تو بده,گفتم نه! مبهوت بودم, زد به چاک, رفت و ما ساکت بودیم...نمی دونم اصن چرا راجع این ماجراهای کلیشه ایی می نویسم,چرا اصلا این فاحشه ها اینقدر جوهر مصرف می کنن...اما در طول تاریخ همیشه همینطور بوده, فاحشه ها جوهر کشیده اند,جوهر قلم و جوهر کمر...و هر دو پاد زهری بوده اند برای سلامتی مغز انسان,نشانی از ذات وحشی آدمیزاد, آدمیزادی که سیب را خورد تا جوهرش در بهشت نخشکد...

یه جای فیلم هِنری گفت:سکس هم یه چیزیه مثل زندگی ومرگ وچیزهای دیگه, به همان مهمی و به همان بی ارزشی...اما "من" می گویم تفاوت دارد...سکس خداست, به همان با ارزشی و به همان پوچی...شاید به همان ترسناکی و به همان مهربانی...اما چیزی که هست این است که هست...سکس خداست...نوعی خدا ,نوعی پرودگار...اما مرگ و تولد هرگز برای انسان خدا نبوده اند.و اما این خدا!
خدا چه برای خدا پرستان ,چه برای لامذهب ها, کمونیست ها,مارکسیست ها و همه وهمه عنصر مهمی است,وجودیست پر قدرت حتی برای خدا نپرستان چرا که مدام راجع به او حرف می زنند, پس مسئله ی مهمیست, به هر حال بحث سر چگونگی پرستیدنش است و چگونگی نپرستیدنش.... حال اگر سکس را جای خدا بنشانیم چه می شود؟ هیچ چیز اشتباه نیست....می بینیم کسی که واقعا خدا را بی ارزش می داند, بدون خدا زندگی اش مطعل نمی شود اما گاهی چنان خرخره اش را می چسبد که حتی فرصت انکار هم پیدا نمی کند....این است خداوند قرن انسان های بازیافتی...جوهر قرن آدم های براق...قرن بازیافت انسان ها.....اصن کون لق انسان!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظرات