رابطه ی مغار و رژ لب

پدر هنر را در دانشگاه های تکنولوژی دنیا می گشت، اتاق گرم بود،گوینده ی اخبار مثل معمول دنیا را آنگونه که رییسش می خواست می سرود و پدر هیچ نمی دانست که هنر ربطی به آمار خوب و بد دانشگاه ها ندارد، قضاوت بر اساس آمار همیشه درست از آب در نمی آید، آمار ،تولید زبانِ انسان است و زبانِ انسان خطا کار، هنر از یک ذهن خشکِ فنی جداست و هنر حتی این جمله را نقض می کند، زمانی بینشم این بود اما هنر یادم داد که هنر مرز نمی شناسد، شاید همان آمار خوب و بد جزی از هنر باشند، شاید روزی همان کاغذ های آماری را هنر کردم ، گوشه ی خیابانی در لندن به مردم دل شادِ قهوه به دست فروختم، نمی دانم هنر کجاست اما هنر را گوشه ی خیابان دوست دارم، نه در گالری هایی که نگاه نگهبانانشان از فحش خوار و مادر هم بدتر است، قسم می خورم اگر در عمرم هنرمند شدم کار هایم را گوشه خیابان بفروشم و فقط به کارمند های خسته و دانشجو های حیران.به پدر های فنی می فروشم، پدر هایی که محبتشان به قرزندانشان از نوغ خرید است.از نوع کاغذ.پدر نمی دانست همه ی دانشجو های دانشگاه های مورد علاقه اش فاحشه های ذهنیند و من نمی دانم زجر بکشم یا لذت ببرم. فاحشه ها هنرمندان مورد علاقه ی منند، هنرشان را گوشه ی خیابان می فروشند، به فاصله ی طبقاتی هم دامن نمی زنند، با همه به مساوات بر خورد می کنند، نگهبان هم ندارند، نیاز به اعتبار شما ندارند، هنرشان را روی لب هایشان می مالند و خالصانه تقدیمتان می کنند، می خواندم که هنر اجرایی یا همان پرفورمنس فرنگی ها هنر لحظه است، مگر نه اینکه هنر برای لذت انسان است یا فهم عمیق تر از دنیا، مگر نه اینکه هنر هدفش ارتباط با لایه های درونی انسان هاست ،پس چرا فاحشه ها را هنر مند نمی خوانند، آنها مگر کارشان ظرافت ندارد؟مگر سبک ندارند؟ مگر عمق ندارند؟ مگر قیمتشان فرق نمی کند، شاید برای همین است که هنر مند ها فاحشه ها را بیشتر تجربه می کنند، آنها هم را می فهمند، هر دو سر یک چیز تفاهم دارند، بر سر چگونگی استفاده از خط کش ها، هر دو مرز ها را پیدا می کنند، و بعد می روند و قلقلک می دهند عدد های روی مرزها را، هرگز نمی شکنند ،نه مرزها را نه خطکش ها را و نه دیوار‌ها را، همه فقط قلقلک می دهند،تا شاید انسان بفهمد، نوابغ هم همین طور، آنها حد‌ها را پیدا می کنند و بعد  از حد‌ها می گذرند ، به کشف می رسند، آنها هم علم را قلقلک می دهند،انشتین هم ویولن می زد ، پیکاسو زن باز بود،فریدا هم جنس بازی می کرد، همه قلقلک می دادند،اساس دنیا بر خنده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظرات