من با من, من در من, من به من


هر وقت توی اون ماشین قدیمی , پژوی آخوندی آبی می نشستم و غرق می شدم تو صندلی هایش, شروع می کردم به بازی کردن, شاید تنها بازی دوران کودکی من,بازی می کردم تا شهر, اصفهان!شهر...

بازی شبیه سکس تو در تو بود( این اصطلاح را خوش بختانه وقتی کودک بودم بلد نبودم) سکس ذهن من با ذهن من, یا من با من, یا من در من,وسط های راه بود که ارضا میشدم, خسته و خوابم می برد( کودکان عادت ندارند بعد از سکس سیگار بکشند)...

این لحظه ماله دبروزه ولی الان یادم اومد تو یه لحظه که دیروز یه لحظه بود که من به لحظه ها فکر می کردم و فکر می کردم که دارم به این که اینو می نویسم فکر میکنم, و فکر میکردم به اینکه نوشتم فکر میکردم که دارم به اینکه دارم اینو می نویسم فکر می کنم و فکر میکردم به اینکه نوشتم فکر میکنم که دارم به اینکه اینو می نویسم فکر می کنم و...و...و فکر کردم به فکر کردن بازو ...و باز....و ..........خوابم برد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظرات