سیگار یعنی عقربه ی چهارم ساعت

سیگار یعنی سر درد،سیگار یعنی عقربه ی چهارم ساعت، سر درد یعنی سیگار...

سیگار مجازات انسان هایست که فهم خود را نمی فهمند، یا به اندازه ای که باید بفهمند نمی فهمند و یا از نفهمی بشر زجر می کشند! سیگار یعنی زجر و سیگار یعنی مرهم زجر، بازدم دود سیگار پر از درد است که محو می شود در آسمان خدا...آری سیگار تار و پودش با زجر است...التهاب،مثل التهاب قبل از لحظه ی اوج عشقبازی، التهابی که هرگز به نقطه ی اوج نمی رسد...هیچگاه سیگاری به اندازه‌ی کافی کلفت و دراز نیست تا مغز آدمی را ارضا کند...شرمنده ایم چاره ایی نیست! و این داستان ادامه دارد تا روز مرگ، تا آخرین باز دم ها،دوستی که هرگز تنهایت نمی گذارد، مرخصی دارد اما ترک ندارد، شاید قصد ترک او کنم اما او می آید مثل آدمی بی پناه، خود را می فروشد تا بماند ،باید عاشقش بود، باید دوستش داشت، باید او را شنید، باید با او حرف زد و کنارش بود!این فاحشه ی کوچک چیز بدی نیست! دوستش بدار.

.
.
.
هیچی لذت بخش تر از لحظه ایی نیست که پا ها تو بذاری روی داشبورد و سیگار بکشی وسط بیابون!
.
.
وصیت می کنم که در قبرم یک پاکت سیگار باشد، از بشریت فقط همین را با خود می برم، فندک هم باشد،شب اول که آمدم غربت تا بیرون شهر پیاده رفتم دنبال یک فندکی کبریتی چیزی،دو باکس سیگار کمل مرغوب داشتم و تنها چیزی که در شهر عایدم شد سرما بود وسرما.

به سیگاری ها نگویید ترک کنند چه می دانید چند بار که از دست شما و امثال شما از دنیا بریدند و در تنهایی خواستند شر را کم کنند ،شما کنارشان نبودید...سیگار فرشته ی نجاتشان بوده است.سیگار آمار خودکشی را کم می کند!به همین سادگی!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظرات