... شاید زیباترین شباهت دنیا

مرد می ترسید زنش شوهر کند
مرد می ترسید قاشقش از دستش بیافتد
مرد می ترسید نگهبان کارخانه راهش ندهد
مرد می ترسید انجیل را جای قرآن بخواند
مرد می ترسید زباله ها را به موقع دم در نگذارد و زندگیش را گه بگیرد

مرد می ترسید با جوراب بخوابد
مرد می ترسید قرص های تقویتی اش کار نکنند و زن جیغ بزند
مرد می ترسید ساعتش متلاشی شود
مرد می ترسید در خیابان یک گلوله به اشتباه به او بخورد.
مرد می ترسید فیلتر سیگار هایش فاسد شده باشند و زهر استنشاق کند
مرد می ترسید یک شب مرد کنارش بخوابد
مرد می ترسید خمپاره بخورد به گلدان لب پنجره.
مرد می ترسید صفحه لپ تاپ برای همیشه رنگ آبی نفتی بگیرد
مرد می ترسید بند کش شلوار رییس در برود و گرد و خاکش همه را کور کند
مرد می ترسید انگشت بچه اش برود لای فن کامپیوترش
مرد می ترسید برگ ها از نوک تیزشان بخورند فرق سرش
مرد می ترسید مرد آنطرف چراغ سبز خوابش ببرد و شاخ به شاخ شود
مرد می ترسید چاله چاه شود و یک پایش برای همیشه در تاریکی محو شود
مرد می ترسید هوا سنگین شود درهای خانه دیگر باز نشود
مرد می ترسید روی تخت بیمارستان غارتش کنند

مرد می ترسید.
مرد تصمیم گرفت قبل از ترس بمیرد تا مرد بماند.


مَرد مُرد.

پانوشت: زیباترین شباهت دنیاست شباهت این دو کلمه!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظرات