شروع هر پدیدهای همراه است با یک هیجان کور. هیجانی که هیچ نمی بیند جز خودش را. دور را نمی بیند. کل را نیز. تمام انرژی حل میشود در فشار اول. فشاری که گاهی ترسناک است. از همین روست که انسان هشیار سخت شروع میکند. سختیای که شروع را کش میدهد تا سر حد مرگ. آنقدری که شروع اتفاق نمیافتد. شروع رابطه ها اغلب اوقات کور است. بیشتر ناهشیار است حتی اگر آگاهانه باشد. بیشتر هیجان انگیز است و پر شور و شوق. انقلاب است و از آنجایی که انقلاب یک شروع چابک است تا دور را نمیبیند. فکر را غافل میشود. انقلاب جای پای بعدی را میبیند بدون اینکه جای پای پیشین را خوب به خاطر سپرده باشد. گذشته را نمیبیند. فقط قسمتی از حال را میبیند و نه حال استمراری را. زمان را از دست میدهد، زمانی برای فهمیدن و اندیشیدن را. حال کامل را میبیند که در آن اتفاق بودن میافتد. رابطهی عاشقانه نیز همین است. نیاز حال را میبیند و در استمرار نابود میشود. از همین رو همراه با خشونت است. مصمم است برای یک جنبش و تغییر اساسی. مصمم است تا حال را زیرو رو کند و به حال دیگری برود و این شخم زدن حال، عصیان اکنون را در پیش دارد. پس خشونت شدت پیدا میکند تا یا تغییر برنده شود یا زمان حال و این صدمه می زند. انسان را فرسوده میکند. وقتی آدمی رابطهای را شروع میکند اگر کمی چشمانش باز باشد در کش مکش فرسایندهی انقلاب خرد می شود. فرقی ندارد انقلاب عصیانی باشد بر تنهایی یک آدمی زاد یا شورشی بر تمامیت یک حکومت. انقلاب فشاری دردناک است و کور برای بازکردن حفرهای تاریک.آنطرفتر ناپیداست. فرقی ندارد حفره در قلب معشوق باشد یا شکنجهگاه جلادها. آنطرفتر تاریک است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظرات